3 دلیل که سینما و عکاسی با هم ارتباط دارند!

فهرست مقاله
سینما و عکاسی چه رابطه ای با هم دارن!؟ تو این آموزش که مربوط به آموزش فیلمسازی به زبان ساده است، میخوایم ارتباط سینما و عکاسی بدونیم. در کتابهای آموزش سینما هم گفته شده که یک سینماگر باید هنرهای قبل از سینما رو بدونه. پس توی آموزش کارگردانی یاد می گیریم که توی مدارس هنری این رابطه رو خیلی جدی می گیرن.
حالا این یعنی چی؟ یعنی کسی که حرفهاش فیلمسازیه قلممو دست بگیره و نقاشی کنه!؟ یا مثلاً بره سراغ آموزش گیتار و پیانو!؟
خُب تا اینجای کار نمیشه جواب درستی به این سؤال داد که آیا سینماگر فقط باید روی فیلمسازیاش تمرکز کنه؟ یعنی کاری به چیز دیگهای نداشته باشه؟ یا یک سینماگر باید تو هنرهای مختلف کار کنه و تخصص داشته باشه؟!
ارتباط سینما و عکاسی؟
اولاً این رو مدنظر داشته باشید که هر چی ما امروز تو عنوان سینما داریم از رسانهای دیگه ای اومده. یعنی اگر عکاسی نبود، امروز سینمایی هم وجود نداشت که حالا بخواد با عکاسی رابطه داشته باشه یا نه!
اولین ارتباطی که بین سینما و عکاسی وجود داره، دوربینه! مگه ابزار اصلی سینما و عکاسی دوربین نیست!؟ مگه دوربین سینما از دوربین عکاسی الگو نگرفته!؟ دوربین سینما همون دوربین عکاسیه.
با این تفاوت که یه قطعه تو دوربین سینما میذاشتن با اون فیلم رو حرکت میدادن تا عکسها بهصورت متحرک (عکسهای سلسلهوار پشت سر هم) ضبط بشن! البته اگه بخوایم مباحث تکنیکی مثل نورسنجی و … رو پیش بکشیم، ارتباط سینما و عکاسی خیلی بیشتره!
1. ارتباط عکاسی با همه شاخه های سینما
اگه بخوایم در مورد ارتباط سینما و عکاسی بحث کنیم، احتمالاً توجه همه جلب میشه به دوربین و مشخصاً فیلمبردار. اما قضیه فقط به اینجا ختم نمیشه!
به نظر شما یه فیلمنامهنویس برای نگارش سناریوش چیکار میکنه؟ ایشون هم توی دفتر یا خونهش یه ماشین فیلمنامهنویسی کار نذاشته و برای نوشتن، بیشتر به درونیات و تجاربش رجوع میکنه.
اینجا یه سؤال مطرح میشه که عکاسی به یک فیلمنامهنویس، بازیگر، تدوینگر و … کمکی میکنه!؟ خُب واضحه که یه فیلمنامهنویس با دوربین ذهنیش فکر میکنه. حتی از همون اول جای دوربینها رو تو ذهنش پیدا میکنه و زاویهها رو هم تعیین میکنه، اما اونها رو نمی نویسه.
به خاطر پیشفرضهای ذهنیه که فیلمنامه نویسان همیشه از کارگردانها گلایه میکنن. گلایه فیلمنامه نویسها اینه که اونها نتونستن فیلمنامه رو به فیلم خوبی تبدیل کنن.
این مسئله در مورد تدوینگرها، کارگردانها، بازیگران و طراحان صحنه و … هم از زاویهی دیگهای صدق میکنه. بن لانگ میگه: من یک عکاسم، اما اگه روزی وارد سینما بشم جای همهی دوربینها رو عوض میکنم. نورها را خاموش میکنم و قصه رو به سمت دیگهای میبرم.
2. تقویت ترکیب بندی با تمرین عکاسی
تا حالا برایتان پیشاومده که فیلمی ببینین که هیچی از قصهش نفهمید و کارگردانیش هم چندان دندونگیر نباشه!؟ مثلا بازیگران فقط حرف بزنن و کار دیگه ای نکنن!؟ اما درنهایت تصاویر فیلم چشمنواز و گیرا باشن و شمارو سر جاتون میخکوب کنه!؟ ترکیببندی همیشه عنصریه که فیلم رو ازلحاظ بصری نجات میده.
بلاتکلیفترین فیلمها هم با کمپوزیسیون (ترکیببندی) چشمنواز، قابلقبول میشن. هرچند فیلم یه کلیته و نمیتونیم بگیم فیلم خیلی بدی بود، اما فیلمبرداری درخشانی داشت!
اما ترکیببندی میتونه یه فیلم رو قابلتحملتر کنه، کافی نیست؟! هرچند اینها قوانین مطلقی نیستن. اما چون توسط افرادی تجربه شدن، دیگه کمکم به قانون تبدیلشدن.
3. شناخت نور و تصویر با عکاسی
ما در سینما با چی سروکار داریم!؟ اگه همهی عناصر فیلم رو لیست کنین، یکی از اونها، اساس سینما است و بدون اون سینمایی وجود نداره. تصویر! پس برای فیلمسازی باید تصویر رو بهخوبی بشناسیم.
تو این دوران که نقاشی از زندگی ما فاصله گرفته و تکنولوژی با دوربینهای کوچیک و بزرگ تو زندگی ما رخنه کرده. عکاسی بهترین پیشنهاده!
با عکاسی ما نور و تصویر رو بهدرستی خواهیم شناخت و توی ترکیببندی به حد قابل قبولی خبره میشیم. زاویهها رو امتحان میکنیم و به دید دیگهای از محیط و شخصیتهای اطرافمون میرسیم.
با عکاسی قصه تعریف میکنیم و احساسات و دغدغههامون رو باهم به اشتراک میذاریم. از همه مهمتر تمرین میکنیم. تمرین می کنیم برای تبدیلشدن به یه بینندهی بسیار حساس! بینندهای که نیاز به ابزاری داره تا زخمهای اطرافش رو ببنده و چه ابزاری بهتر از دوربین؟ هیچ ابزار بهتری وجود نداره یا دستکم هنوز اختراع نشده!
میانگین امتیاز 4.3 / 5. تعداد آرا: 10
تا کنون امتیازی برای این مطلب ثبت نشده است.